سلام من حسین رسولی هستم
شانزده ساله از نهاوند.
من هنرمندم در شاخه خوانندگی.
این خاطره تلخ از اونجایی شروع شد که من از استودیو اومدم خونه. ساعت حدود دو نصف شب بود.
دیدم کسی خونه نیست زنگ زدم به پدرم گفت امشب نمیایم هستیم خونه مادربزرگ.
مادربزرگم خیلی به جن و روح علاقه داره و برای من یه خاطره وحشتناک از جن تعریف کرده بود.
من یاد اون خاطره افتادم
ترسیدم یه صلوات فرستادم و رفتم که کار تنظیم رو واسه فردا شروع کنم.
تو اتاق بودم صدای کیبورد و بیس هم زیاد بود.
یهو متوجه شدم یکی هست پشت سرم.
برگشتم دیدم کسی نیست دوباره مشغول کار شدم دوباره صدای وحشتناکی اومد
خیلی ترسیدم دستگاه رو خاموش کردم و رفتم دوتا قرص ارامبخش خوردم.
اومدم نشستم سر مبل که یهو یکی از پشت دست گذاشت روی گردنم برگشتم دیدم کسی نیست رفتم توی حیاط همه جا تاریک بود خواستم از خونه بزنم بیرون ولی منصرف شدم.خلاصه خیلی ترسیده بودم .
نشسته بودم وسط خونه که یهو دیدم دستگاه آرنج خود به خود روشن شد
دستگاه هم مال استودیو بود امانت دست من بود خواستم برم خاموشش کنم که خراب نشه که یهو گلدون روی اوپن پرت شد واسم.
هیچ کاری نکردم یکی از تکه شیشه های روی زمین رو برداشتم و رگ خودمو زدم تا حواسم پرت بشه تا صبح موندم تو خونه پدرم اومد گفت چرا اینکارو کردی جریان رو واسش گفتم منو برد بیمارستان ششتا بخیه زدن به دستم اومدیم خونه.
مادرم گفت که همسایه دیوار به دیوار هم گفته منم واسم اتفاق افتاده یه موجود قد کوتاه با بدنی پر از مو و پشم
و کله ای کچل.
من که ندیدم ولی همسایه گفت من کاملا دیدمش.
از اون روز به بعد دیگه اصلا تنهایی خونه واینمیستم
چون به شدت میترسم
بروز ترین سایت جن]]>