رمان بوی خوش نسترن





دانلود رمان بوی خوش نسترن اثر صدیقه احمدی




بخشی از این رمان :


پله ها را تند و با شتاب بالا می رفت و زیر لب غرولند میکرد: این هم شد دانشگاه با این ارائه واحد هاش! به خاطر یه درس ادبیات و یه ورزش مسخره باید یه ترم دیگه اینجا علاف باشم!
پله ها را باز با همان شتاب پایین آمد و به سرعت به طرف دانشکده دامپزشکی راه افتاد، در حالی که خودگویی هایش همچنان ادامه داشت: هی از این دانشکده برو اون دانشکده، ببین جای خالی دارن که بچپی تو یه کلاس برای یه درس بیخود!
از پشت سر محال بود کسی بفهمد دختر است، موهای کوتاه، بلوز و شلوار و قد بلند، راه رفتن تند و خشن او همه پسرانه بود و بدون ظرافت. از اتفاق وقتی که به دنیا آمده بود و اولین جیغ را سر داده بود، پدر بزرگش، در اتاق دیگری آخرین نفس را کشیده بود و خانواده اش چون عقیده داشتند که روح پدر بزرگ در جسم نوه اش دمیده، اسم پدربزرگ را روی نوزاد گذاشتند، هر چند که این نوزاد دختر بود. به توصیه ریش سفیدان طایفه نام "سالار" را هم می شود روی زن گذاشت و حالا سالار فکر میکرد که همه سرنوشتنش بستکی به اسمش دارد و هر چه به سرش می آید و خواهد آمد، از دولت سر اسمش است، همه بدبختی ها، نحسی ها، بدبیاری ها، حتی طرز لباس پوشیدن و رشته تحصیلی اش هم تحت تاثیر اسمش قرار گرفته است . او به حد نفرت از نامش بدش می آمد. به خاطر درس ادبیات همچنان غرولندش تمام نشدنی بود: یه مشت آدم بیکار نشسته ن یه گوشه و هی شعر گفتن، بدون اینکه فکر کنن که روزی ما باید اینها رو بخونیم و نمره بگیریم...اگه یه روزی شاعر شدم، حتما وصیت میکنم اسم منو تو هیچ کتابی ننویسن!







لینک دانلود رمان بوی خوش نسترن در پایین :





boye-khoshe-nastaran